Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7116 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Auf 260 Einwohner kommt ein Arzt. U برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Wenn die Symptome weiterhin auftreten, ärztlichen Rat einholen [einen Arzt zu Rate ziehen] . U اگر ظهورعلایم بیماری ادامه دارد برای مشاورت به پزشک مراجعه شود.
Keine Regel ohne Ausnahme. U برای هر قانونی استثنائی وجود دارد.
Gibt es eine Ermäßigung für Kinder? U تخفیف برای بچه ها وجود دارد؟
Gibt es eine Ermäßigung für Wochenende? U تخفیف برای آخر هفته وجود دارد؟
Gibt es eine Ermäßigung für Vorverkauf? U تخفیف برای پیش فروش وجود دارد؟
Gibt es Sonderangebote für diese Reise? U معامله باصرفه برای این سفر وجود دارد؟
Gibt es eine günstigere Variante? U ارزانترش وجود دارد؟
Es gibt ... U اینجا ... وجود دارد [دارند]
es mangelt an etwas [Dativ] U کمبود چیزی وجود دارد
es besteht [ herrscht] Mangel an etwas [Dativ] U کمبود چیزی وجود دارد
Gibt es einen Nachtzug? U قطار شبانه وجود دارد؟
Gibt es einen Direktzug? U یک قطار مستقیم وجود دارد؟
Gibt es einen Schnellzug? U قطارویژه تندرو وجود دارد؟
Seit wann besteht das Problem? U از چه زمانی این مشکل وجود دارد؟
Gibt es einen späteren Zug? U یک قطار که دیرتر برود وجود دارد؟
Gibt es einen früheren Zug? U یک قطار که زودتر برود وجود دارد؟
Da steckt mehr dahinter. U ارزش [و یا حقایق] پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
Gibt es hier Altertümer? U آیا اینجا آثار باستانی [اشیا عتیقه و جاهای قدیمی] وجود دارد؟
Er eignet sich nicht zum Arzt. U او [مرد] برای یک پزشک مناسب نیست.
Es besteht kein Grund zur Sorge. U دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
Es besteht kein Grund zur Besorgnis. U دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
Kein Rückgeld. U پول خرد وجود ندارد. [برای پس دادن]
Kein Wechselgeld. U پول خرد وجود ندارد. [برای پس دادن]
Keine Rückgabe. U پول خرد وجود ندارد. [برای پس دادن]
Was habe ich denn davon? <idiom> U این چه سودی برای من دارد؟
Pickelgesicht {n} U عبارت زشت برای کسی که بدچور جوش روی صورتش دارد.
Egal was du sagst, er wird immer etwas auszusetzen haben [ etwas finden, um dagegen zu reden] . U فرقی نمی کند چه بگویی او [مرد] همیشه ایرادی برای گرفتن دارد.
Stromsparen ist bei meinem Onkel eine fixe Idee. U در مورد صرفه جویی برق عموی من شپش درکلاه دارد. [خیلی مهم است برای او ]
Doktor {m} U پزشک
Arzt {m} U پزشک
Ärztin {f} U پزشک
Bereitschaftsarzt {m} U پزشک کشیک
ein falscher Arzt U پزشک قلابی
Amtsarzt {m} U پزشک رسمی
Frauenärztin {f} U پزشک زنان
Facharzt {m} U پزشک متخصص
Assistenzarzt {m} U پزشک دستیار
Betriebsarzt {m} U پزشک کارخانه
Frauenarzt {m} U پزشک زنان
angehender Arzt U پزشک آینده
Fachärztin {f} U پزشک متخصص [زن]
Arzthelferin {f} U دستیار پزشک [زن]
Kinderarzt {m} U پزشک کودکان
Augenarzt {m} U چشم پزشک
Chirurgin {f} U پزشک جراح [زن]
Chirurg {m} U پزشک جراح
Hautarzt {m} U پزشک پوست
Feldarzt {m} U پزشک نظامی
Sanitäter {m} [in einer Kampfeinheit] U پزشک رزمی
Assistent im ersten Jahr U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
Arzt im Praktikum [AiP] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
Chefarzt {m} U پزشک مسئول بخش یا بیمارستان
Badearzt {m} U پزشک متخصص درمان با آب معدنی
Assistenzarzt {m} U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
Famulus {m} U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
Turnusarzt {m} U انترن پزشک [مقیم بیمارستان] [در اتریش]
die Pille nehmen U قرص خوردن [طبق دستور از پزشک]
falls [vom Arzt] nicht anders verordnet U مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته
Wände haben Ohren <idiom> U دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
Bewohnerin {f} U ساکن
Insasse {m} U ساکن
Dorfbewohner {m} U ساکن ده
Bewohner {m} U ساکن
Einwohner {m} U ساکن
Einwohnerin {f} U ساکن
wohnen U ساکن بودن
Bergbewohner {m} U ساکن کوهستان
Firma mit Sitz im Ausland U شرکت غیر ساکن
Binnenländer {m} U ساکن داخل کشور
Elektrostatik {f} U مبحث الکتریسیته ساکن
Abendländer {m} U ساکن مغرب زمین
Erdbewohner {m} U ساکن کره زمین
Dasein {n} U وجود
Bestehen {n} U وجود
trotz [Genitiv] [Dativ] <prep.> با وجود
Existenz {f} U وجود
Existenzberechtigung {f} U حق وجود
Ich habe das Gefühl [so eine Ahnung] , dass es diesmals anders ist. U بدلم برات شده که این بار فرق دارد. [سخت گمان دارم که این بار فرق دارد.]
vorkommen U وجود داشتن
Existenzfrage {f} U مسئله وجود
Faktum {n} U وجود مسلم
aber <conj.> U با وجود این
obwohl <conj.> U با وجود اینکه
obgleich <conj.> U با وجود اینکه
wenngleich <conj.> U با وجود اینکه
bestehen U وجود داشتن
Trotzdem U با این وجود
gegenwärtig sein U وجود داشتن
mit aller <adv.> U با [وجود] همه
bei aller <adv.> U با [وجود] همه
da sein U وجود داشتن
Existenzphilosophie {f} U وجود گرایی
aber trotzdem U اما با وجود این
trotz alledem U با وجود همه [چیز]
trotz allem U با وجود همه [چیز]
Deist {m} U قائل به وجود خدا
Deismus {m} U اعتقاد به وجود خدا
an Geister glauben U به وجود ارواح عقیده داشتن
seinen Warnungen zum Trotz U با وجود همه هشدارهای او [مرد]
obschon <conj.> U با وجود اینکه [اصطلاح رسمی ]
Kein Anschluss unter dieser Nummer. U همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
nicht klüger sein als zuvor [vorher] <idiom> U ملتفت نشدن [با وجود نشانه ها و توضیحات]
Es besteht keine Gefahr, dass sich das wiederholt. U خطری وجود ندارد که آن دوباره اتفاق بیافته.
Sosehr er sich auch bemühte, ... U با این وجود که او [مرد] سخت تلاش کرد ...
Ach, was soll's! U اه مهم نیست! [اه با وجود این کار را میکنم!]
Es besteht kein Anlass, etw. zu tun. U دلیلی وجود ندارد که کاری انجام شود.
Dreifaltigkeit {f} U سه گانگی [معتقد به وجود سه اقنوم در خدای واحد] [تثلیث]
Trinität {f} U سه گانگی [معتقد به وجود سه اقنوم در خدای واحد] [تثلیث]
Dreieinigkeit {f} U سه گانگی [معتقد به وجود سه اقنوم در خدای واحد] [تثلیث]
Ich glaube, daran besteht kein Zweifel. U من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
das Rad neu erfinden <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
das Rad noch einmal erfinden <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
bei U توسط [ساکن آدرس کسی دیگر] [در آدرس گیرنده]
per Adresse U توسط [ساکن آدرس کسی دیگر] [در آدرس گیرنده]
wohnhaft bei U توسط [ساکن آدرس کسی دیگر] [در آدرس گیرنده]
Ansteckbukett {n} U دسته گلی که برای زدن روی مچ دست تهیه میشود [برای جشن فارغ التحصیل از دبیرستان]
Er hat dienstfrei. U او مرخصی دارد.
Ist es möglich? U امکان دارد؟
es kommt darauf an U بستگی دارد [به]
Wie weit? U چقدر فاصله [دارد] ؟
Es gibt ein Problem mit meinem Zimmer. U اتاق من اشکال دارد.
je nachdem U این بستگی دارد
Er neigt zu Erkältungen. U او تمایل به سرماخوردگی دارد.
die Ausfuhr von ... ist prämienbegünstigt. U صدور ... جایزه دارد.
es kommt drauf an U این بستگی دارد
so weit es möglich ist U تا آنجایی که امکان دارد
selten verwendet U بندرت کاربرد دارد
kaum verwendet U بندرت کاربرد دارد
Wir ersuchen um eine Vorlaufzeit von mindestens zwei Wochen [damit wir] [für etwas] [vor etwas] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
Ein Würfel hat 6 Seiten. U یک مکعب ۶ تا وجح دارد. [ریاضی]
ein mir gewogener Mensch U کیسی که با من میانه خوبی دارد
Kostet das eine Gebühr? U جریمه دارد؟ [لغو رزرو]
Was ist mit ihm? U مگر او [مرد] چه عیبی دارد؟
es spukt [in dem Haus] U [این خانه] روح دارد
das bricht nicht ab <idiom> U همینطور ادامه دارد [موضوعی]
Flug und Unterkunft sind im Preis inbegriffen. U بها پرواز و مسکن را در بر دارد.
Er ist anderer Meinung. U نظر او [مرد] فرق دارد.
Er behauptet, Sie zu kennen. U او [مرد] ادعا دارد او [زن] را بشناسد.
es hängt ganz davon ab U این کاملا بستگی دارد
Der Bus nach ... hält hier an. U اتوبوس به ... اینجا نگاه می دارد.
Das ist eine Spirale ohne Ende! این رشته سر دراز دارد.
etwas mangelt Jemandem U کسی کمبودی چیزی را دارد
für mich allein U تنها برای من [برای من تنهایی]
Bluthund {m} U سگ شکاری که شامه بسیار تیزی دارد
Jimmy Carter ist an Krebs erkrankt. U جیمی کارتر بیماری سرطان دارد.
Was ist mit ihm? U این چه ناراحتی دارد؟ [اصطلاح روزمره]
Ballkünstler {m} U کسی که بر توپ تسلط مطلق دارد
Bahnkörper {m} U ریل و سکویی که زیر آن قرار دارد
Das Rad eiert ein wenig. U این چرخ کمی تاب دارد.
Es ist fraglich, ob ... U این جای بحث دارد که آیا ...
Ich bin zwar sein Vater, aber ... U واقعیت دارد که من پدرش هستم اما ...
Dover liegt im Süden Englands. U دور در جنوب انگلیس قرار دارد.
Das Zimmer ist muffig. U اتاق بوی ناگرفته پوسیده دارد.
Da kommt noch mehr. <idiom> U باز هم هست. [هنوز ادامه دارد]
Da kommt noch etwas. <idiom> U باز هم هست. [هنوز ادامه دارد]
dediziert <adj.> U اختصاصی [برای کار خاص] [برای مقصود خاص] [رایانه شناسی]
Dieses Buch verdient eine sorgfältige Lektüre. U این کتاب شایستگی خواندن با دقت را دارد.
außer <adv.> U به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
ausgenommen <adv.> U به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
nur <adv.> U به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
Ein unüberschaubarer Personenkreis hat Zugriff auf die Daten. U گروه بیحسابی از افراد دسترسی به داده ها دارد.
Mein Schreibtisch steht am Fenster. U میز کار من کنار پنجره قرار دارد.
Einmalpasswort {n} U اسم رمزی که تنها یک بار ارزش دارد
Einmalkennwort {n} U اسم رمزی که تنها یک بار ارزش دارد
um zu sehen, aus welchem Holz er geschnitzt ist <idiom> U تا ببینیم او [مرد] چقدر توانایی [تحمل] دارد
Im internationalen Vergleich ist Deutschland führend. U در معیارهای بین المللی آلمان نقش پیشرو دارد.
Wie jedes Kind verfügt sie nur über einen begrenzten Wortschatz. U مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
Es ist eigenartig und doch wahr. U این عجیب است و در عین حال واقعیت دارد.
Briefkastenfirma {f} U شرکتی [درپناهگاه مالیاتی] که تنها صندوق پستی دارد
zu Ihrer Information U برای آگاهی شما [برای اینکه شما آگاه باشید]
zur Information U برای آگاهی شما [برای اینکه شما آگاه باشید]
Warum ist die Banane krumm? <idiom> U من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
Warum ist die Banane krumm? <idiom> U من هم نمی دانم [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
Da muss ich etwas weiter ausholen. U این نیاز به کمی پیش زمینه [توضیح بیشتر] دارد.
Albino {m} U زال [کسی که از آغاز تولد پوست و موی سفید دارد]
Der Erfolg hat viele Väter, der Misserfolg ist immer ein Waisenkind. U موفقیت چندین پدر دارد شکست همیشه یتیم است.
der Heilige Gral U جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
Das ist jetzt schon das dritte Jahr in Folge, dass [wo] die Fluggesellschaft rote Zahlen schreibt. U این سومین سال پی در پی است که شرکت هواپیمایی کسری در حسابش دارد.
Wenn der Mond einen Hof hat, so bedeutet das Regen. U وقتی ماه هاله دارد این علامت باران آمدن است.
eigens [dafür] eingerichtet <adj.> U اختصاصی [برای کار خاص] [برای مقصود خاص]
eigen <adj.> U اختصاصی [برای کار خاص] [برای مقصود خاص]
fest zugeordnet <adj.> U اختصاصی [برای کار خاص] [برای مقصود خاص]
Nach dem Essen zieht er sich gerne in sein Arbeitszimmer zurück. U پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
ein Ohrfeigengesicht haben U صورتی داشته باشد که آدم دوست دارد سیلی اش بزند [اصطلاح روزمره]
falscher Freund U واژه ای در دو زبان که شبیه به هم هستند اما معنی آنها کاملا فرق دارد.
sich um etwas reißen U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
sich um etwas [Akkusativ] raufen U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
Unterwegs ist Fotografieren strengstens verboten, man befindet sich schließlich auf Militärgelände. U در بین راه عکس برداری شدیدا ممنوع است، چرا که آدم در محوطه نظامی حضور دارد.
Jemanden für etwas besonders empfänglich [anfällig] machen U کسی را برای چیزی مستعد کردن [زمینه چیزی را برای کسی مهیاساختن ]
Die Hauptstraße geht halbrechts [schräg rechts] weiter. U این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
Aber-Nazi {m} U کسی که ادعا دارد نازی نیست [اما در دلایلش و رفتارش نازی است]
Da kommt noch etwas. <idiom> U هنوز تمام نشده است. [هنوز ادامه دارد]
Da kommt noch mehr. <idiom> U هنوز تمام نشده است. [هنوز ادامه دارد]
Es wird Abend. <idiom> U هوا دارد تاریک می شود [شب می شود] . [اصطلاح]
für U برای هر
pro U برای هر
per U برای هر
für [ Akkusativ] <prep.> U برای
um ... zu U برای [اینکه]
Zum Beispiel? U برای مثال؟
Recent search history Forum search
1حروف الفبا و نشانه ها
3was bedeutet Präteritum in Farsi?
1zwar
1Stalking-Methoden
2Arschloch
1Chia-Samen چه معنایی دارد ؟
1برای رشد به درون خود نفوذ و سفر کنید
1برای شاد کردن دیگران باید بعضی وقتها هم باخت
2براى همه شما!
2فعل کجای جمله قرارمیگیرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com